جدول جو
جدول جو

معنی شش پستان - جستجوی لغت در جدول جو

شش پستان
زنی که پستان هایش نرم و بزرگ باشد، کنایه از زن پیر، کنایه از سگ ماده، دشنامی مخصوص زنان
تصویری از شش پستان
تصویر شش پستان
فرهنگ فارسی عمید
شش پستان
(شُ پِ)
زنی که پستانهای وی نرم و بزرگ و افتاده باشد. (از برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از زن پیر که مانند شش پستانی نرم و سست داشته باشد. (آنندراج). نرم پستان و افتاده پستان. (غیاث اللغات) :
خیک است شش پستان زنی رومی دلی زنگی تنی
مریم صفت آبستنی عیسی دهقان بین در او.
خاقانی.
، زن پیر. (ناظم الاطباء). کنایه از زن پیر است. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
شش پستان
(شَ / شِ پِ)
ماده سگ. (ناظم الاطباء). سگ که به تازی کلب خوانند. (از برهان) ، دشنامی است که به زنان دهند چه ایشان را تشبیه به ماده سگ کرده اند. (ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
شش پستان
زنی که پستانهایش نرم و بزرگ باشد
تصویری از شش پستان
تصویر شش پستان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سگ پستان
تصویر سگ پستان
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، شیرینک، سنگ پستان، مویزک عسلی، دارواش، مویزج عسلی، داروش، دبق، مویزه
فرهنگ فارسی عمید
(خُ پِ)
بی شیر. پستانی که شیر ندارد. چون: آن زن که برای دایگی استخدام شده بود خشک پستان بود
لغت نامه دهخدا
(شِ رِ)
دهی از دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان. آب آن از چشمه سار است. سکنۀ آن 160 تن و محصول آنجا لبنیات است. در تابستان عموم سکنه برای تعلیف گله های خود به ییلاق سمام می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
که پستانی چون میش دارد. که مانند میش است پستان او، نام نوعی انگور (در تداول مردم قزوین). (یادداشت مؤلف). نوعی انگور که حبه اش شبیه پستان میش است و از این رو آن نام گرفته و در خلخال آن را ’اینک امجگی’ یعنی ’گاوپستان’ یا ’پستان گاو’ نامند
لغت نامه دهخدا
تصویری از سگ پستان
تصویر سگ پستان
سپستان انگور دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
واحد حجم به ظرفیت یک لیفه ی شلوار
فرهنگ گویش مازندرانی